با بزرگ­تر شدن کودکان، امکان کنترل و محدود کردن انتخاب های فرزندمان کم می­شود و ناگزیریم که تصمیم و انتخاب را به آنها بسپاریم. خودکنترلی یک مهارت ضروری برای زندگی است که زمان پرورش آن، کودکی و نوجوانی است.

یکی از رقبای جدی خودکنترلی، رسانه­‌ها هستند. کار رسانه این است که به افراد سمت و سو بدهد و کنترل کند. وقتی با چنین ابزار پرقدرتی مواجه هستیم مقداری از کنترل­مان کاهش پیدا می­‌کند و این پدیده­‌ای جهانی است. این مساله برای بزرگسالان هم هست و محدود به نوجوانان و کودکان نیست.

 

 

 

رسانه ها هم به لحاظ صرف زمان و هم محتوای فکری روی ما تاثیر می­گذارند. از سامانه­ی قدرتمندی حرف می­زنیم که با توجه به شرایط دنیای امروز، نه می­توانیم از آن جدا شویم و نه خود را به تمامی به آن بسپاریم.

در وضعیتی که حتی ما بزرگسالان هم مغلوب قدرت رسانه­ می­شویم، خیلی مهم است که هم کنترل خودمان را در مواجهه با رسانه به دست بگیریم و هم این مهارت را در نوجوان و کودکمان پرورش دهیم.

  

 

خوخودکنترلی در مواجه با رسانه

 

باید اول مساله خودکنترلی را برای خودمان حل کنیم.

تا زمانی که مساله­‌ی خودمان را حل نکنیم بسیار دشوار است که برای کودکمان راه حلی پیدا کنیم؛ چون بچه ها در آن بستری که ما برایشان ساخته­‌ایم زیست می­کنند و عادات و رفتار رسانه­‌ای ما در مکانیزم تربیتی ما تاثیرگذار است. مثل سایر امور تربیتی باید خودکنترلی را نیز از خودمان آغاز کنیم.

ما با یک مساله‌ی دووجهی مواجه هستیم و باید با تنظیم رفتارهایمان نشان بدهیم به عنوان یک بزرگسال از میزانی از خودکنترلی برخوردار هستیم و می­توانیم این شرایط را مدیریت کنیم و از این طریق، محیطی که برای کودکان فراهم می­کنیم برای رشد خودکنترلی در آنها مناسب باشد.

به عنوان مثال خانواده­ای که به فرزندش می­گوید روزانه مجاز است یک ساعت از تلوزیون استفاده کند اما هنگام خواب فرزندان پدر و مادر هرکدام به گوشه­ای می­روند و در فضای مجازی غرق می­شوند، این فضای خلق شده، فضایی نیست که در آن کودک خودکنترلی در مواجهه با رسانه را بیاموزد. خودکنترلی از خود ما آغاز می­شود.

برای خودکنترلی و خودمراقبتی باید یک رژیم اطلاعاتی وجود داشته باشد. شامل مواردی مثل این که کجاها باید برویم و کجاها نباید برویم؟، چقدر زمان برای رسانه بگذاریم؟، منابع اطلاعاتی ما کجا هستند؟ و...

 

ظرفیت خودکنترلی در کودکان از کی آغاز می­شود، چگونه رشد می­کند؟

علائم رشد کارکردهای اجرایی مغز که در مجموع به آن خودکنترلی می­گویند، از شش‌ماهگی آغاز می­شود. خودکنترلی به اجزایی تقسم می شود و جزء به جزءش می­تواند تقویت شود.

خودکنترلی مجموعه ای از مهارت هاست که به عنوان یک خروجی می­توانیم از آن حرف بزنیم. در حالتی که این مجموعه مهارت­ها رشدیافته باشند، فرد میتواند فرایند­های مغزش را آگاهانه مدیریت کند. در سطح ادراکات و هیجانات و تفکر و اعمال به این فرایند­ها اشراف داشته باشد و بتواند آنها را به موقع دستکاری کند و اجازه ندهد هیجانات غلط و ادراکات اشتباه و افکار نادرست وارد دنیای ذهنش بشود. نتیجه­ی این تسلط و اشراف، جلوگیری از عادات نامطلوب مانند پرخاشگری است.

این کارکردها در دو سطح تقسیم می­شوند: سطح پایه و سطح عالی.

مهارت‌های پایه، فیزیولوژیکی هستند؛ مانند مهارت غذا خوردن با قاشق. امروزه در دنیا توصیه می‌شود قبل از 5 سالگی در قالب بازی و فعالیت مهارت­های پایه را تمرین کنیم.

این مهارت‌ها رشدی هستند یعنی با افزایش سن بهتر می­شوند.

 

مثالی از رشد مهارت‌ها در کودک

به طور مثال یک کودک یک ساله اگر قاشق دستش بگیرد احتمالا مقدار غذای زیادی روی زمین می­ریزد و این کار خیلی طول می­کشد. اگر بچه­ی سه ساله انجامش بدهد سریع­تر به نتیجه می‌رسد و غذای کمتری می­ریزد و در کل درست­تر انجام می­شود.

اما اگر مادری تا سه سالگی به فرزندش اجازه ندهد خودش غذا بخورد، مهارت غذا خوردن با قاشق این کودک در سه سالگی، مثل کودک یک ساله است.

بنابراین رشد وقتی اتفاق می­افتد که ما محیط مناسب و امکان استفاده از مهارت را به وجود آورده باشیم.

ما به راحتی متوجه رشد و لزوم مهارت­های پایه می­شویم. چون عینی هستند. اما از مهارت­های عالی (مثل تصمیم­گیری) به علت عیان نبودن، غافل می­شویم.

به عنوان مثال اگر والدین، تصمیم­گیری را از زندگی بچه حذف کنند و برای تمام موارد ریز و درشت مانند فیلمی که باید ببیند، لباسی که باید بپوشد و... خودشان تصمیم بگیرند، کودک را از یک فرصت رشد محروم می­کنند. باید به کودکان برای تمرین و آزمون و خطا در مهارت­ها فرصت بدهیم.

در مغز مکانیزمی به نام هرس کردن وجود دارد. وقتی از مهارتی استفاده نکنیم، مغز آن را هرس و قیچی می­کند. وقتی فرصت تمرین و اشتباه به مهارتی داده نشود، نه تنها رشد نمی­کند بلکه رفته­رفته محو می­شود. مثلا در نمونه ی قبل، نتیجه این است که در بیست و چند سالگی با جوانی مواجه می­شویم که هنوز نمی­تواند تصمیمی بگیرد.

 

دو خطای تربیتی مهم

در دو سر طیف کنترل، دو نوع خطای تربیتی وجود دارد. یک طرف طیف، واگزار کردن همه تصمیم­ها به کودک است. کودک نمی­تواند همه­ی تصمیم ­ها را بگیرد. باید برایش محیطی ترتیب داد که در آن محدوده تصمیم­گیری و خودکنترلی را تمرین کند.

در سر دیگر طیف یک سیستم کنترلی بسیار شدید است که تصور می­کند بچه از عهده هیچ تصمیمی برنمی­آید و همه تصمیمات را برای کودک می­گیرد. هر دو این محیط­ها امکان رشد را از بچه می­گیرد.

شرایط مطلوب چیزی بین این دو حالت است. به این شکل که حین تمرین کنارش باشیم و فرصت­های بازخورد درست کنیم. در داربستی که برایش می­سازیم، کمکش می­کنیم که از پس آن مهارت بربیاید و زمانی که توانست، کنار می­کشیم. این همه­ی  مراقبت ما در مسیر رشد کودک است.

به لحاظ فیزیولوژیکی تکمیل همه ظرفیت های ذهن برای خودکنترلی ممکن است تا پایان 19 سالگی طول بکشد. مثلا در بعضی کشور ها کودکان در 16 سالگی می­توانند گواهینامه بگیرند اما تا 18 سالگی اجازه ندارند بدون حضور بزرگسال رانندگی کنند. چون از لحاظ کارکرد­های ذهنی هنوز متوجه پیامد بعضی کارها نمی­شوند.

 

نقش داربستی چیست؟

حمایت بیرونی در حین فرصت دادن برای تمرین و تحقق یک مهارت و سپس محو شدن به محض شکل­گیری مهارت.

اگر این کار را به درستی انجام ندهیم، یا کودک فرصت مستقل شدن پیدا نمی­کند و یا باید منتظر رفتارهای پرخطر در نوجوانی باشیم.

برخلاف نظر بسیاری از مردم که فکر می­کنند کودکی مهمترین دوران زندگی است، نوجوانی مهمترین دوره زندگی است و اهمیت نقش تربیتی والدین در نوجوانی به مراتب مهم­تر از کودکی است. مخاطرات دروان نوجوانی با توجه به فضای مجازی بسیار پرخطرتر است و نباید آن­ها را در این دوره به خود واگزار کنیم. وظیفه­­ی ما در این دوره بسیار ظریف است. اگر کنترل­گر باشیم کودکان ریاکار و پنهان­کار بار می­آوریم و اگر کاملا سهل­گیر باشیم، خطرات جدی در کمین آنهاست.

باید همه کنش­های تربیت ما در جهتی باشد که اطمینان حاصل کنیم کودک و نوجوان ما تصمیمات عقلی می­گیرد و راهش اقدامات کوچک است. خودکنترلی یک اتفاق صفر و یکی نیست و یک طیف است و مجموعه­ای از اقدامات تربیتی را می­طلبد. منظور از این اقدامات ، دادن اختیارات کوچک و ایجاد تدریجی آن مهارت ضمن توجه به نقش داربستی است تا زمانی که وقت محو شدن ما برسد و کنترل بیرونی را برداریم.

 

دقیقا چه زمانی می­‌فهمیم بچه به حدی رسیده که ما محو شویم؟

شواهدی به ما می­گوید که زمان محو شدن ماست. بگذارید یک مثال بزنم. زمانی که ما به بچه دوچرخه آموزش می­دهیم، با چرخ های کمکی شروع می­کنیم، باید چرخ های کمکی را به موقع و یکی یکی باز کنیم. بعد با دست پشت دوچرخه را می­گیریم و بعد رها می­کنیم. کودک بدون کمک دوچرخه را می­راند و چندبار هم در محیطی امن، آرام زمین می­خورد. کم­کم این احساس به وجود می­آید که می­تواند از عهده­اش بربیاید.

مثلا به بچه می‌گوییم امروز روز تعطیل است و می‌توانی دو ساعت تلوزیون تماشا کنی. می‌توانی انتخاب کنی این زمان را دوتکه کنی یا یک‌جا ببینی. و از او بخواهیم ساعت شروع و پایانش را تعیین کند.  فرضا اگر بخواهد زمانش را دو تکه کند، ما کنار می‌رویم ولی حواسمان به او است. اگر بیشتر از یک ساعت شد، وارد صحنه می‌شویم و می‌گوییم اگر می‌خواهی بیشتر ادامه بدهی، از ساعت بعدی کم خواهد شد. دوباره کنار می‌رویم و مشاهده می‌کنیم. اگر  خودش سر وقت تماشای تلوزیون را تمام نکرد، وارد صحنه می‌شویم. بنابراین از رفتارها و شواهد می¬فهمیم که وقتش شده است رها کنیم یا هنوز به نقش داربستی نیاز است. فرایند آموزش بازگشت هم دارد یعنی فراموش می‌شود و باید دوباره یاد بگیرد.

کمی بعد از محو شدن اولیه، دوباره چک می‌کنیم ببینیم هنوز مهارت را داره یا نه؟ اگر لازم شد دوباره نقش داربستی را آغاز می‌کنیم. این روند تا جایی پیش می‌رود که مهارتش تبدیل به روتین و عادت بشود و دیگر نیازی به چک کردن نباشد.

 

تفاوتی در دختر و پسر بودن در این مراقبت وجود دارد؟

مسیر رشد یا زمان­بندی رشد دختر و پسر با هم تفاوت دارد و این تفاوت روی نحوه مراقبت های دوران نوجوانی تاثیر می­گذارد. نوجوانی دو دوره دارد. دوره اول از سن 11 تا 13 و دوره دوم از سن 14 تا 18سالگی است.

اگر دو دوره را در دختران و پسران مقایسه کنیم، مهمترین تفاوت این است که بلوغ جنسی برای پسران در دوره دوم و برای دختران در دوره اول اتفاق می­افتد.

در این شرایط مراقبت ما برای تعاملات، احساسات، بحران­ها و تغییرات فیزیولوژیکی را متفاوت می­کند و نوع داربست برای هرکدامشان متفاوت است. اگرچه درمورد قواعد کلی فرقی بین دختر و پسر نیست. تفاوت گذاشتن بیش از حد و نادرست باعث ایجاد کلیشه­های جنسیتی می­شود. مثلا برای دسترسی به اینترنت یا تماشای تلوزیون، جنسیت تعیین کننده نیست. فقط مسیر رشدی متفاوت، نوع مراقبت­ها را متفاوت می­کند.

 

چطور با صحبت کردن بچه ها را قانع کنیم که بازی یا فیلمی برایش مناسب نیست؟

گفتگو کردن چالش اساسی بسیاری از خانواده ها است. اگر به لحاظ فرهنگی و محتوایی می­خواهید مناسب یا نامناسب بودن را نشان دهید، سن فرزند، شرایط گفتگو های قبلی، جنسیت بچه و ... می­تواند تعیین­کننده باشد.

باید در مورد چیزی که می­خواهیم مناسب یا نامناسب نشان بدهیم، اطلاعات کافی و مطالعه داشته باشیم چرا که نظام استدلالی در کودکی بسیار قوی­تر از بزرگسالی است. خیلی وقت­ها نظام استدلالی خودمان ضعیف شده است و به درستی کار نمی­کند. برای اینکه بتوانیم این نوع گفتگو­ها را با بچه­ها انجام بدهیم، باید برگردیم به مکانیزم استدلال خودمان. اگر نتوانستیم بچه را قانع کنیم بدانیم مشکل از سمت خود ماست. اگر گفتگو به درستی انجام بشود، کودک و نوجوان به دلیل سیستم استدلالی قوی خودشان، حتما می­پذیرند. برای تقویت مهارت گفتگو با کودک منابع خوبی برای مطالعه وجود دارد مثل کتاب طرز فکر از کارول اس دویک.

باید یاد بگیریم که چگونه مفهوم مورد نظرمان را به فرزندمان منتقل کنیم. یاد بگیریم که بعضی جملات به گونه­ی متفاوتی درک و شنیده می­شوند و لحن و انتخاب کلمات روی نتیجه­ی نهایی تاثیر می­گذارد.

 

با نوجوانی که خودکنترلی ندارد و معتاد به رسانه شده باید چه کرد؟

خیلی مهم است که اعتیاد، تشخیص متخصص باشد. اعتیاد الگوی مشخصی دارد و اگر هم والدین احساس کردند فرزندشان معتاد شده، باید برای تشخیص و دریافت راه حل و درمان، حتما به متخصص مراجعه کنند.

اعتیاد با حس ولع شروع می­شود و بعد فرد مدام به آن کار می­چسبد. هر وقت حوصله­اش سر می‌رود سراغ آن کار می­رود تا  این خلق پایین و حوصله سررفتگی رفع بشود.

خوب است بدانید که عامل اصلی اعتیاد چیزی به نام حوصله سر رفتن است. برای پیشگیری باید به بچه یاد بدهیم که وقتی حوصله­ش سر می­رود، کاری کند که حوصله­ش برگردد. مهمترین زنگ خطر گرایش به سوء مصرف مواد در آینده همین است. خیل از کودکانی که این نشانه را در کودکی داشتند در آینده اعتیاد را تجربه کرده­­اند.

بنابراین به علت حساس بودن موقعیت، پدر و مادر نباید به عنوان درمانگر وارد بشوند. اقدامات نادرست وغیراصولی می­تواند پیامدهای متفاوتی ایجاد کند.

 

اگر فرصتی به بچه در مراحل کمرنگ شدن خودمان دادیم ولی شکست بزرگی به دنبال داشت و بچه آسیب دید چه کنیم؟

اولا باید از قرار دادن فرزندمان در موقعیت های خیلی خطرناک و بالاتر از سطح مهارتش پرهیز کنیم. نباید به صورت ناگهانی او را در یک موقعیت پرریسک قرار دهیم. موقعیت باید به گونه­­ای باشد که اگر خطا کرد، آسیب جدی نبیند. اما اگر به هر دلیل اشتباه کردیم و بچه آسیب دید، حتما باید کمک حرفه­ای بگیریم. بسیاری از والدین در چنین شرایطی احساس گناه شدیدی را تجربه می­کنند. فکر می­کنند چون اشتباه از خودشان بوده، پس باید خودشان به تنهایی مشکل را حل کنند. دلیل آسیب دیدن فرزند هرچه بوده، باید بدانیم راه حل دست ما نیست و مسئولیت ما به عنوان والدین، مراجعه به متخصص است.

 

منبع: کدومو | نویسنده: حمیده بهرامی

https://kodoumo.ir/articles/self-control-media